پارت سی

زمان ارسال : ۳۲۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

طوری از این خبر هیجان زده می‌شوم انگار برای خودم چنین موقعیتی پیدا شده است. به بازویش می‌کوبم.
- ایول! حالا چطور جایی هست؟ می‌ارزه املاک بابات و ول کنی بری اونجا؟ وایسی تو املاک حسابی پورسانت می‌گیریا.
- آره خوب. ولی تا بعدازظهر میرم شرکت. غروب تا آخر شبم تو املاک می‌مونم.
و با نگاهی معنادار به من ادامه داد.
- راستش یه برنامه‌هایی واسه زندگیم دارم. قبل هر چیز باید بتونم

1474
477,507 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نازنین مریم

    20

    خیلی خیلی لذت بردم ،دلم برای امیر حسین می سوزه ،ولی عشق که زوری نمی شه ،خدا قوت نویسنده جان

    ۱۱ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید مهربان.

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید